کودک ناز من

شاعر محمد علی شیردل برای کودکان

1398/2/18 15:08
نویسنده : تینا
106 بازدید
اشتراک گذاری

دنیای کودکی

دنیای کودکی

شاعر محمد علی شیردل

دنیای کودکی 
از سیاهی می گریزم 
چه کنم دست خودم نیست 
توی این حصار خاکی 
کسی بی غصه و غم نیست 
*****
توی رویاهای ناز 
کودکی چه حالی داشتم 
شادمانه سیر می کردم 
با خدا قرار میذاشتم 
*****
آی ، چه دنیای قشنگی
قبل این غمخانه داشتم
کی منو آورد به اینجا
من که اونجا،کم نداشتم 
*****
توی دنیایی که بودم 
سینه ها عایق نداشتند 
آدماش از رو کتابا 
املا شون رو می نوشتند 
*****
بعضی آدم های دنیا 
مثل شبهای سیاهند
غم و غصه می فروشند
بانی رنجش و آهند
*****
اله� ...

دنیای کودکی

شاعر کاظم خشت زر

کرم شب تاب
سوغات شب
از باغ ستارگان
در دست کودکانه ما بود
دنیای کودکی
دنیای آیه ها
دنیای بی محال
دنیای بی ریا بود ...

دنیای کودکی

شاعر علی اکبربوژمهرانی{مهران}

کودکی دنیای بازیها بود
فکرکودک پُر زشادیها بود

کودکی را کِی بود اندوه وغم
چونکه بودش عالمی بی همّ و غم

فکرکودک خالی از هر مشکل است
دوستدار غَلت در خاک وگل است

سینه اش خالی زِهَر جور وجفاست
قلب او مملوّ از مهر و صفاست

کودکی دنیای شیرینی بود
دفتری با برگ زرّینی بود

های و هوی کودکان بی محتواست
زندگی با کودکان اوج صفاست

کودکان شیرینی هر خانه اند
مایه امّید اهل خانه اند

کودکی یک عالم بی واهمه
فرصتی بود وگذشت از ماهمه

کودکی آزادی ...

دنیای کودکی

شاعر بهارکوشا

دلم برای روزهای کودکیم تنگ شده 
برای مهربانی ها وصداقت های ناب کودکی 
برای نغمه های زیبای قناری های امید 
برای دوستی های از سر شوق و عشق پاک 
آخ که دنیای بزرگترها چقدر تاریک است 
اینجا دیگر بوی خوب محبت را نمیتوان احساس کرد 
دیگر نغمه های مرغ مهربانی را نمی توان شنید 
من هنوز دنیای پاک کودکی هایم را میخوام 
بگذار در رویاهای شیرین کودیکم بمانم 
من از دنیای پر از حرف دروغ و محبت ها و عشق های ساختگی بیزارم
دنیای تو از من فرسنگ ها فاصله دارد 
د ...

دنیای کودکی

شاعر منیره کاوری


در قهقهه روزگار 
برگهای سبز کودکی 
ورق می خورد
همراه 
وهمزمان با آیینه
پنهان 
میان نان کره خورده ایی 
که در انتظار کمی طعم مهربانی
سبزتر از زرد می سراید
بالا و پایین رفتن 
از کرکره زندگی را 
من در گردباد سپیده دم
نشسته ام با آواز
پله پله تا ملاقات خدا 
که رو به پاکی ختم می شود
حالا اما دورا دور
در آستانه زلالی آبهای رنگا رنگ 
کوچه ها یی هست 
خالی تر از تاریکی 
پراز نقلهایی به کهنگی 
پیرزن
که با نسیم سفید 
آغشته می شود
و میان لرزش
گیس ...

 

دنیای کودکی 
از سیاهی می گریزم 
چه کنم دست خودم نیست 
توی این حصار خاکی 
کسی بی غصه و غم نیست 
*****
توی رویاهای ناز 
کودکی چه حالی داشتم 
شادمانه سیر می کردم 
با خدا قرار میذاشتم 
*****
آی ، چه دنیای قشنگی
قبل این غمخانه داشتم
کی منو آورد به اینجا
من که اونجا،کم نداشتم 
*****
توی دنیایی که بودم 
سینه ها عایق نداشتند 
آدماش از رو کتابا 
املا شون رو می نوشتند 
*****
بعضی آدم های دنیا 
مثل شبهای سیاهند
غم و غصه می فروشند
بانی رنجش و آهند
*****
اله� ...

دنیای کودکی

شاعر کاظم خشت زر

کرم شب تاب
سوغات شب
از باغ ستارگان
در دست کودکانه ما بود
دنیای کودکی
دنیای آیه ها
دنیای بی محال
دنیای بی ریا بود ...

دنیای کودکی

شاعر علی اکبربوژمهرانی{مهران}

کودکی دنیای بازیها بود
فکرکودک پُر زشادیها بود

کودکی را کِی بود اندوه وغم
چونکه بودش عالمی بی همّ و غم

فکرکودک خالی از هر مشکل است
دوستدار غَلت در خاک وگل است

سینه اش خالی زِهَر جور وجفاست
قلب او مملوّ از مهر و صفاست

کودکی دنیای شیرینی بود
دفتری با برگ زرّینی بود

های و هوی کودکان بی محتواست
زندگی با کودکان اوج صفاست

کودکان شیرینی هر خانه اند
مایه امّید اهل خانه اند

کودکی یک عالم بی واهمه
فرصتی بود وگذشت از ماهمه

کودکی آزادی ...

دنیای کودکی

شاعر بهارکوشا

دلم برای روزهای کودکیم تنگ شده 
برای مهربانی ها وصداقت های ناب کودکی 
برای نغمه های زیبای قناری های امید 
برای دوستی های از سر شوق و عشق پاک 
آخ که دنیای بزرگترها چقدر تاریک است 
اینجا دیگر بوی خوب محبت را نمیتوان احساس کرد 
دیگر نغمه های مرغ مهربانی را نمی توان شنید 
من هنوز دنیای پاک کودکی هایم را میخوام 
بگذار در رویاهای شیرین کودیکم بمانم 
من از دنیای پر از حرف دروغ و محبت ها و عشق های ساختگی بیزارم
دنیای تو از من فرسنگ ها فاصله دارد 
د ...

دنیای کودکی

شاعر منیره کاوری


در قهقهه روزگار 
برگهای سبز کودکی 
ورق می خورد
همراه 
وهمزمان با آیینه
پنهان 
میان نان کره خورده ایی 
که در انتظار کمی طعم مهربانی
سبزتر از زرد می سراید
بالا و پایین رفتن 
از کرکره زندگی را 
من در گردباد سپیده دم
نشسته ام با آواز
پله پله تا ملاقات خدا 
که رو به پاکی ختم می شود
حالا اما دورا دور
در آستانه زلالی آبهای رنگا رنگ 
کوچه ها یی هست 
خالی تر از تاریکی 
پراز نقلهایی به کهنگی 
پیرزن
که با نسیم سفید 
آغشته می شود
و میان لرزش
گیس ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)